پسره بغضش میترکہ
میزنه زیره گریہ...
دختره میگہ چرا
گریہ میکنے زندگیم؟
پسره با هق هق میگہ:
کاش کور بودم دیروز
با اون پسره نمیدیدمت...
دختر:پسرخالم بود!
پسر:پس چرا دستشو گرفتہ بودے؟
دختر:چون مثل داداشمہ!
پسر:پس چرا رفتے خونشون؟
دختر:خب رفتم
خونه ے خالم دیگه
عشقم اینطورے نکن
توروخدا...
-پسره میگہ:
تا حالا
نمیدونستم
داداش من
پسر خاله ے
تو میشہ ... !!!
تــُـــفْ بــِـْــه ایـــِــن
دُنـیـــــا....
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: