سلام روزگار.... (ازدست عزیزان چه بگویم گله ای....)
| ||
|
[ 12 / 2 / 1392برچسب:طنز"ضدحال, ] [ 2:33 PM ] [ meysam ]
رفتم جلسه ثبت نام ۱ساعت وایسادم.
موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها: ادامه مطلب [ 18 / 12 / 1391برچسب:پ نه پ, ] [ 5:30 PM ] [ meysam ]
[ 4 / 8 / 1391برچسب:طنز"خنده دار, ] [ 1:2 PM ] [ meysam ]
1_ شاید حکیم نظامی پزشک ارتش بوده است. 2_ چون وقتمون خیلی کم بود , همه چیز بین ما زود تمام شد. 3_ بعضی ها مشغول ساخت و ساز هستند و بعضی ها مشغول ساخت و پاخت. 4_ فقط حرف های استاد ریاضی حرف حساب بود. 5_ کشاورز عصبانی بادمجان را زیر چشم می کارد. 6_ از بس خوابش سنگین بود , تختخواب شکست. 7_ وقتی خوابیدم حقیقت را در خواب دیدم. 8_ چُرت خواب قسطی است. 9_ زندان آدم تنبل رختخواب است.
10_ دیگران کاشتند و ماخوردیم , چشمشان کور باز هم بکارند تا بخوریم.
11_ هیچ فریادی رساتر از سکوت نیست. 12_ گاهی اوقات تصویرم در آب شنا می کند. 13_ تنها کسانی شکست نمی خورند که تلاش نمی کنند. 14_ برای آنکه تاریخ وفاتش را بداند خودکشی کرد. 15_ وضع مالی خوبی نداشت , مجبور شد بالاخانه را اجاره بدهد. 16_ بعضي ها با باند بازي مي کنند و بعضي ها پانسمان. 17_من از «خير»ش گذشتم اما او تصميم داشت از «شر»م خلاص شود. 18_خیلی نازش را خريدم , دیگر تاجر شده ام. 19_وقتي از ناراحتي منفجر شد همه به دنبال پيدا کردن جعبه سياه او بودند. 20_ فکرش کار نمي کرد، مدعي شد که افکارش نو است. 21_ وقتي چشمانم تار مي شود دلم شروع به نواختن مي کند. 22_ آسمان زيباست اما نبايد بيش از حد سر به هوا بود. 23_ ماهي خوار نگران است که آب گل آلود نشود. 24_ آب که از سر گذشت قبض آب تصاعدي حساب مي شود. 25_ شاید زیباترین منحنی جهان لبخند باشد. 26_ برای شستن قالی , اول به گل هایش آب داد. 27_ بعضی ها با طنز شیرین نان می خورند و بعضی ها با نان شیرین , طنز می گویند. 28_ برای آنکه «آینده»اش را خراب کنند «حال»اش را گرفتند. 29_ من با رویا زندگی می کنم و رویا با دیگری. 30_ وقتی کلاهتان پس معرکه باشد , تازه اول معرکه اید. موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها: دانلود کتاب ۴۰۰ پ ن پ جدید !نام کتاب : ۴۰۰ پ ن پ جدید ! نویسنده : نامشخص ناشر : پارس بوک زبان کتاب : پارسی تعداد صفحه : ۵۰ قالب کتاب : PDF حجم فایل : ۳,۳۶۰ کیلوبایت توضیحات : پهنهپه، پ ن پ یا پـَ نـَ پـَ به معنای پس نه پس نوعی طنز یا لطیفه است که اخیراً در وبگاهها مرسوم شدهاست. پهنهپه اغلب در یک فضای گفتوگوی دو نفره اتّفاق میافتد، نفر اول پرسشی بدیهی را مطرح میکند و نفر دوم، با قرار دادن عبارت پـَ نـَ پـَ در ابتدای پاسخش، طوری پاسخ میدهد که فضایی طنزگونه ایجاد میکند. پـَ نـَ پـَ کوتاه شدهٔ پس نه پس است. به تازگی گونهٔ تصویری آن نیز در اینترنت رواج یافته است.
موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها: [ 9 / 5 / 1391برچسب:دانلود کتاب ۴۰۰ پ ن پ جدید !"ب نه ب"دانلود کتاب ب نه ب" ب نه ب جدید ", ] [ 2:27 AM ] [ meysam ]
1) چراغ راهنمایی و رانندگی 2) چراغ راهنمای ماشین موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها: ایستک خریدم ، در باز کن رو دادم به دوستم ☺ ☻ ☺ ☻ ☺ ☻ ☺ ☻ ☺ ☻ ☺ ☻ موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها: ادامه مطلب "یه استاد داشتیم هر سری دیر میومد سر کلاس. .. موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها:
موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها: ادامه مطلب [ 20 / 2 / 1391برچسب:طنز", ] [ 2:4 PM ] [ meysam ]
[ 20 / 2 / 1391برچسب:طنز, ] [ 1:52 PM ] [ meysam ]
به معتادي گفتند با 45 و 46 و 47 و 48 جمله بساز. گفت : چلا پنجه مي کشي؟ چلا شيشه مي شکني؟ چلا هف نمي زني ؟ چلا هشتي ناراحت؟
موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها: ادامه مطلب [ 20 / 2 / 1391برچسب:طنز"زنگ تفریح, ] [ 1:49 PM ] [ meysam ]
غضنفر تو اتوبوس يه دختره خوشگل رو ميبينه،پياده كه ميشه شماره اتوبوس رو بر ميداره! غضنفر از طبقه صدم يه ساختمون ميپره پايين، به طبقه پنجاهم كه ميرسه ميگه: خب الحمدالله تا اينجاش كه بخير گذشت غضنفر میره عیادت مادر زنش.میگه بهتری؟ میگه تبم قطع شده ولی گردنم هنوز درد میکنه..میگه انشاالله اونم قطع میشه
به غضنفر علامت هلال احمرنشون میدن میگن چیه؟؟ غضنفر:خطرنزدیک شدن به ماه رمضان موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها: ادامه مطلب *خانمه دوقلو داشته. بچه هاش که به دنیا میان، پرستاره یکی از بچه هارو میبره براش، خانمه می پرسه: اون یکی رو هم میارین؟ پرستاره می گه: پ ن پ فعلا اینو ببرین استفاده کنین 10 روز بعد از فعال سازی اون یکی رو هم پست می کنیم در خونه تون! *زیر کتری رو روشن کردم، قوری رو گذاشتم روش، مامانم میگه: می خوای چایی بخوری؟ گفتم: پ ن پ غولش فحش داده می خوام بخارپزش کنم! *گل خریده بودم، بردم خونه دادم به مامانم. گفت: گله؟ گفتم: پ ن پ آفساید بود داور قبولش نکرد! *دستم رو تا کتف گچ گرفتم! برگشته میگه: شکسته! گفتم: پ ن پ قراره بشکنه، رفتم واسه پیشواز! *سقف خونمون رو دیده، میگه: اون یه تیکه چیه زرد شده؟ نم داده؟ گفتم: پ ن پ سقف مون خرابکاری کرده! *رفتم بچه خواهرم رو از مهدکودک بیارم، مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟ گفتم: پ ن پ همین جا می خورمش! *به راننده میگم: آقا اگه میشه یکم سریعتر. الان هواپیما میپره. میگه: به سلامتی مسافرین؟ گفتم: پ ن پ فندک هواپیما دیشب دستم جامونده، میرم بدم به رانندش! *یکی بالای برج، می خواد خودش رو بندازه پایین. مامانم می پرسه: یعنی می خواد خودکشی کنه؟ گفتم: پ ن پ اومده ببینه سرعت صفر تا صد از این بالا تا پایین چقدر میشه. به جای پروژه بده دانشگاه! *رفتم سم بخرم واسه سوسک، یارو می گه: می خواین سریع بمیره؟! گفتم: پ ن پ می خوام شکنجه اش کنم ازش اعتراف بگیرم! *به اپراتور اداره میگم: لطفا شماره فلانی رو برام بگیر. میگه: گرفتم وصل کنم؟ گفتم: پ ن پ فوت کن، قطع کن! *حواسم نبود، با صورت رفتم تو در، میگه: ندیدیش؟ گفتم: پ ن پ من دارکوبم می خوام با منقار یه سوراخ برا خودم باز کنم برم تو. *تو پارک رفتم دستشویی اومدم بیرون یکی جلوم رو گرفته! میگم: پولیه؟ میگه: پ ن پ من اینجا نشستم پشه ها نیان تو حین کار براتون مزاحمت ایجاد کنند. *از خونه زنگ زدم فست فود غذا بیارن، طرف میگه: بفرستم واستون؟ گفتم: پ ن پ آپلود کن. لینکش رو بده. دانلود می کنم! *با ماشین افتادیم ته دره یارو میگه: زنگ بزنم آمبولانس بیاد؟ میگم: پ ن پ یه مشکل درون خانوادست خودمون حلش می کنیم! *رفتم داروخونه، میگم: باند دارین؟ میگه: باند پانسمان؟ میگم: پ ن پ باند فرودگاه! می خوام فرود بیام! *دوستم میگه: با گوشی برم اینترنت، از شارژم کم میشه؟ میگم: پ ن پ از صندوق ذخیره سازمان اوپک کم میشه! *می خوایم بریم خونه جدیدمون، مامانم میگه: این همه اثاث رو باید با کامیون ببریم؟! میگم: پ ن پ راست کلیک کن، کات شون کن، برو تو خونه جدید پیست کن! *به دوستم اس ام اس زدم میگم: کلاس تشکیل نمیشه. جواب داده: یعنی استاد نیومده؟ میگم: پ ن پ رفته قایم شده همه دارن دنبالش می گردن. *با دوستم رفتیم خرید. برگشتیم دیدیم ماشینش نیست میگه: دزدیدنش!؟ میگم: پ ن پ خسته شده بود از بس منتظر ما وایستاد. اس ام اس داد گفت من میرم خودتون بیان! موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها:
فروردین : انتظار به پایان رسید و بعد از سالها انتطار و فراز و نشیب و غم و غصه و اشک و نا امیدی، به زودی ازدواج می کنی و به خانه بخت می روی، اما شب عروسی هنگام صرف شام برق می رود و داماد فرار می کند. اردیبهشت: کسی در این دنیا هست که هر لحظه به تو فکر می کند و بی تو زنده نیست و نفس نمی کشد و قلبش نمی زند و اگر با او تماس نگیری، به کما می رود.او به زودی به خواستگاریت میاید و تو را با اسب سفید به قصر خوشبختی ها می برد. خرداد : امروز دوست مامانت بعد از سالها زنگ می زنه خونه شما و با مامانت حرف می زنه و تورو واسه پسرش خواستگاری می کنه . البته تا سه سال دیگه نمی تونید ازدواج کنید چون پسره زندانه و سه سال از حبسش مونده. تیر: تو با هر کسی که ازدواج کنی یکسال نشده پست می دن و باز برمی گردی خونه بابات. مرداد : تا ۴۳ روز دیگه ازدواج می کنی با پسر مورد علاقه ات و تا ۳۴۲ روز دیگه بچه دار میشین پسره اسمشو می زارین بهرام بعد از ۷۴۰ روز دیگه بچه دومت بدنیا میاد که اونم پسره اسمش می زارین شهرام و …. شهریور : هر خواستگاری که واست میاد بعلت نامعلومی بعد از سه روز ناپدید میشه و دیگه خبری ازش نمیشه. مهر : تا یکسال دیگه ازدواج می کنی اما شوهرت معتاد ازآب در میاد و طلاق میگیری بعد از یکسال باز ازدواج می کنی اما اون یکی هم معتاد در میاد و باز طلاق دوباره یکسال صبر می کنی و باز ازدواج می کنی در ازدواج سوم موفق میشی و پسر یک کارخونه دار میلیاردر و فوق العاده زیبا تو رو میگیره و کلی خوشبخت میشی. آبان :پسری که همیشه در دانشگاه از تو جزوه می گیرد، هیچ فکری در کله اش ندارد و فقط عادت کرده از تو کمک بگیرد، نه قیافه داری، نه اخلاق. چرا این جوری فکر می کنی که باید در دوران دانشگاه ازدواج کنی؟ خلاصه بگم تا آخر عمر واست خواستگار نمیاد الکی منتظر نباش. آذر:دوتا خواستگار سمج تا ۲ ماه آینده میان خواستگاریت که هر دو دیوانه وار عاشقتن و وقتی می فهمن یک خواستگار دیگه داری با هم دعواشون میشه (دعوای عشقی) و هر دو با ضربات چاقو به قلب هم می زنن و هر دو می میرن. و تو تا آخر عمرت می مونی خونه بابات! دی: به زودی با نویسنده محبوبت آشنا می شوی و از تو خواستگاری می کند. اما چند ماه بعد با بهانه های مختلف از ازدواج با تو منصرف می شود. تو دلیل این عمل او را نمی فهمی، اما به زودی متوجه می شوی رمانی از او منتشر شده که شخصیت های آن بسیار شبته تو و پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیلهایت هستند و در مقدمه کتاب هم توضیح داده که برای دستیابی به این داستان واقعی، مجبور شده به دختری زشت پیشنهاد ازدواج بدهد. بهمن : امروز همه از این که به زودی ازدواج می کنی خوشحال هستند، چون از دست غرغرهایت راحت می شوند و از این به بعد شوهر بیچاره ات است که باید تو را تحمل کند. اسفند : عید نوروز بعدی عروسیته و با اونی که سالها منتظرش بودی ازدواج می کنی واسه ماه عسل، با کشتی شخصی داماد میرین به یک ویلا توی یک جزیره زیبا در اسپانیا! اما کشتی وسط راه میخوره به کوه یخ و غرق میشه! شوهرت تو رو سوار یه تخته میکنه و چون اون تخته تحمل وزن دوتاتون رو نداشته ، تخته رو ول میکنه و تو آب یخ میزنه و میمیره !تو هم برمیگردی خونه بابات و تا آخر عمر شوهر گیرت نمیاد! موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها: جوك های ملا نصرالدین
یکی از ملانصرالدین می پرسه چه جوری جنگ شروع می شه؟
ملا بدون معطلی یکی می زنه توی گوش طرف و میگه اینجوری!
ملانصرالدین روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد. مردی پیش آمد و پرسید: کجا می روی؟ گفت:به بازار تا درازگوشی بخرم .
مردگفت: انشاءالله بگوی. گفت: اینجا چه لازم که این سخن بگویم؟ درازکوش در بازار است و پول در جیبم. چون به بازار رسید پولش را بدزدیدند.
چون باز می گشت، همان مرد به استقبالش آمد و گفت: از کجا می آیی؟
گفت: از بازار می آیم انشاءالله، پولم را زدند انشاءالله ، خر نخریدم انشاءالله و دست از پا درازتر بازگشتم ان شاءالله!
روزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی.
یكی گفت: "جناب ملا! شما كه دعوت نداشتی چرا آمدی؟"
ملانصرالدین جواب داد: "اگر صاحب خانه تكلیف خودش را نمیداند. من وظیفهی خودم را میدانم و هیچوقت از آن غافل نمیشوم."
ملانصرالدین به یكی از دوستانش گفت: خبر داری فلانی مرده؟
دوستش گفت: "نه! علت مرگش چه بود؟"
ملا گفت: "علت زنده بودن آن بیچاره معلوم نبود چه رسد به علت مرگش!"
روزی یكی از همسایهها خواست خر ملانصرالدین را امانت بگیرد. به همین خاطر به در خانه ملا رفت.
ملانصرالدین گفت: "خیلی معذرت میخواهم خر ما در خانه نیست". از بخت بد همان موقع خر بنا كرد به عرعر كردن.
همسایه گفت: "شما كه فرمودید خرتان خانه نیست؛ اما صدای عرعرش دارد گوش فلك را كر میكند."
ملا عصبانی شد و گفت: "عجب آدم كج خیال و دیرباوری هستی. حرف من ریش سفید را قبول نداری ولی عرعر خر را قبول داری."
روزی ملانصرالدین از بازار رد میشد كه دید عده ای برای خرید پرندهی كوچكی سر و دست میشكنند و روی آن ده سكهی طلا قیمت گذاشتهاند. ملا با خودش گفت مثل اینكه قیمت مرغ این روزها خیلی بالا رفته. سپس با عجله بوقلمون بزرگی گرفت و به بازار برد، دلالی بوقلمونِ ملا را خوب سبك سنگین كرد و روی آن ده سكهی نقره قیمت گذاشت. ملا خیلی ناراحت شد و گفت: مرغ به این خوش قد و قامتی ده سكهی نقره و پرندهای قد كبوتر ده سكه ی طلا؟ دلال گفت: "آن پرندهی كوچك طوطی خوش زبانی است كه مثل آدمیزاد میتواند یك ساعت پشتسر هم حرف بزند." ملانصرالدین نگاهی انداخت به بوقلمون كه داشت در بغلش چرت میزد و گفت: "اگر طوطی شما یك ساعت حرف میزند در عوض بوقلمون من دو ساعت تمام فكر میكند."
روزی ملانصرالدین به دنبال جنازهی یكی از ثروتمندان میرفت و با صدای بلند گریه میكرد. یكی به او دالداری داد و گفت: "این مرحوم چه نسبتی با شما داشت؟"
ملا جواب داد: "هیچ! علت گریهی من هم همین است موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها:
حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه
نه سیما جون ،نه رعنا جون
نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود
تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !
باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم
به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم
موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها: ادامه مطلب زن: ببینم حقوق این ماهت کجاست؟ موضوعات مرتبط: طنز، ، برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |