سلام روزگار....
(ازدست عزیزان چه بگویم گله ای....)
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

welcome to powerclassic

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ساحل نشین اشک و آدرس powerclassic.10r.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.با تشکر از شما میثم مدیر وبلاگ. powerclassic.orq.ir powerclassic.10r.ir powerclassic.loxblog.com





 به نظر شما بهترین چیز تو زندگی چیه؟؟؟

 

 محبت؟؟؟؟؟؟؟


اعتماد؟؟؟؟؟؟؟

 

اخلاق؟؟؟؟؟؟؟

 

صداقت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 


موضوعات مرتبط: داستان عشقی، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ 24 / 2 / 1390برچسب:, ] [ 11:35 AM ] [ meysam ]

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس

آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش

 

نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو

دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

 

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

   

 


موضوعات مرتبط: داستان عشقی، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ 22 / 2 / 1390برچسب:, ] [ 8:9 PM ] [ meysam ]

کنار خیابون ایستاده بود
تنها ، بدون چتر ،
اشاره کرد مستقیم ...
جلوی پاش ترمز کردم ،
در عقب رو باز کرد و نشست ،
آدمای تنها بهترین مسافرن برای یک راننده تنها ،
- ممنون
- خواهش می کنم ...


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 


موضوعات مرتبط: داستان عشقی، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ 21 / 2 / 1390برچسب:, ] [ 7:41 AM ] [ meysam ]

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشيد روی دکمه های پيانو .
صدای موسيقی فضای کوچيک کافی شاپ رو پر کرد .
روحش با صدای آروم و دلنواز موسيقی , موسيقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت .
مثه يه آدم عاشق , يه ديوونه , همه وجودش توی نت های موسيقی خلاصه می شد .
هيچ کس اونو نمی ديد .
همه , همه آدمايي که می اومدن و می رفتن
همه آدمايي که جفت جفت دور ميز ميشستن و با هم راز و نياز می کردن فقط براشون شنيدن يه موسيقی مهم بود .
از سکوت خوششون نميومد .

  www.bahar-20.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.BAHAR-20.COMwww.bahar-20.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.BAHAR-20.COMwww.bahar-20.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.BAHAR-20.COMwww.bahar-20.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.BAHAR-20.COMwww.bahar-20.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.BAHAR-20.COMwww.bahar-20.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.BAHAR-20.COMwww.bahar-20.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.BAHAR-20.COMwww.bahar-20.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.BAHAR-20.COM  

 


موضوعات مرتبط: داستان عشقی، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ 21 / 2 / 1390برچسب:, ] [ 1:43 AM ] [ meysam ]

 

اشکهاش کف خیابون رو خیس خیس کرده بود

 

 

 

نفساش به شماره افتاده بود

 

چقدر دلش میخواست فریاد بزنه که خدا چرا .........

 

یعنی حقش از عشقش فقط همین بود؟

 

نه این انصاف نبود ....

 

چرا بی وفایی چرا ؟؟؟

سکـــــــــو ت

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 


موضوعات مرتبط: داستان عشقی، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ 20 / 2 / 1390برچسب:, ] [ 10:29 AM ] [ meysam ]

سارا دختري زيبا بود.صورتي کشيده و لاغر اندام.ساده و شيک پوش بود. حجاب رو دوست داشت ولي از چادر بدش مي اومد . بعضي ها فکر ميکردن اون ديوونس . اما تو دل ساراي داستان ما غوغايي به پا بود . هميشه يه حس بد باهاش بود. خيلي صبور بود... دوست داشت با صبوريش مبارزه کنه اما...شب ها که رو تختش دراز مي کشيد قبل از خواب ، دفتر خاطراتشو ورق ميزد... هميشه با ديدن صفحه هاي دفترش تو دلش ترس به وجود ميومد.آخه ساراي داستان ما عاشق بود.عاشق کسي که سالها اون رو ميشناخت...هم بازي دوران بچه گيش بود. امير

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

 


موضوعات مرتبط: داستان عشقی، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ 6 / 2 / 1390برچسب:, ] [ 12:34 AM ] [ meysam ]

داداشی

 

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد

 

به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد

 

آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:"متشکرم".

 

                                تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

 


موضوعات مرتبط: داستان عشقی، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ 1 / 2 / 1390برچسب:, ] [ 11:8 PM ] [ meysam ]

 

روزی یه پسر عاشق یه دختر شدو با خودش عهد بست که تا قیامت بجز اون دل به هیچکس نبنده براش خیلی سخت بود عهدی

 

که بسته گریه های شبانه و دور از چشم بقیه مثل یه زخم کاری نابودش میکرد حاضر بود تموم هستیش را فداش کنه

تا اینکه مدتی بعدش فهمید دختره هم اون را دوستش داره و از ته قلب همدیگر رو دوست دارند می خواستند روزهای قشنگی را

 

با هم سپری میکردند خانواده هاشون با هم مشکل داشتند به خاطر هم از دست خانوادشون خیلی کتک میخوردند..

 

چند روزی گذشت و خبری از پسره نشد تا یه روز یه نامه به دست دختره رسیدمتن نامه چنین بود

عشق عزیزم سلام همیشه دوستت داشتم و دارم من تا اخرین لحظه عمرم به عهدم وفا کردم و منتظرت ماندم ولی بدون عاشقا تو

 

این دنیا به هم نمی رسند پس من زودتر میرم و تو اون دنیا منتظرت میمونم...خدا نگهدار مواظب خودت باش

دختره این نامه رو خوند و زار و زار گریه میکرد تا اینکه پدرش امد و گفت یکی از اشناهای جوونمون هم رحمت خدا رفته

دختر تا که اسمشو فهمید بیهوش شد و افتاد ..تا اینکه تو بیمارستان تمام کرد و دکترا علت مرگش رو ایست قلبی اعلام

 

کردند...رفتند تا اون دنیا به هم برسن....

 

www.bahar22.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.bahar22.com


 

 


موضوعات مرتبط: داستان عشقی، ،
برچسب‌ها:
[ 29 / 1 / 1390برچسب:, ] [ 9:18 AM ] [ meysam ]

عشق و زمان ؟؟؟حتما بخونید

 

 

 

 

درجزیره ای زیبا تمام حواس زندگی می کردند: شادی- غم- غرور-عشق و...

 

روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت.

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: داستان عشقی، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ 26 / 1 / 1390برچسب:, ] [ 2:40 PM ] [ meysam ]

 

زن وشوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز؛ یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد.

در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند.
در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آورد ونزد همسرش برد.
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند.
وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد. پیرمرد در این باره از همسرش سوال نمود.
پیرزن گفت : هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.
پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود.
از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟ پس اینها از کجا آمده؟
پیرزن در پاسخ گفت : آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام !


 


موضوعات مرتبط: داستان عشقی، ،
برچسب‌ها:
[ 9 / 12 / 1389برچسب:, ] [ 1:43 AM ] [ meysam ]

 
شب عروسیه، آخره شبه، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه ولی هر چی منتظر شدند برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره و داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم، دخترم، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه و میروند داخل اتاق. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده، ولی روی لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.

دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو، تو قلب منه نه توی چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو، دستای یخ زده ی غریبه ای تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام …

پدر مریم نامه تو دستشه، کمرش شکست، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم برای همیشه بسته شده بود. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند …

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: داستان عشقی، ،
برچسب‌ها:
[ 2 / 12 / 1389برچسب:, ] [ 3:55 AM ] [ meysam ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

خداوندا برای همسایه که نان مرا ربود، نان برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربان برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش و برای خویشتن خویش ، آگاهی و عشق می طلبم . . . به توکل نام اعظمت 'بسم الله الرحمن الرحیم' ******************************** باسلام من میثم مدیر وبلاگ powerclassic ورود شما رو به این وبلاگ خوش آمد میگم برای دسترسی به تمامی مطالب به موضوعات مراجعه کنید ******************************** يادت باشه هيچ وقت عاشق نشي ، اگه عاشق شدي اين حرف رو يادت نره يادمان باشد ، در عشق گر به وصال يار نائل آمديم ، شكر خدا را گوئيم و سجدۀ شكر، و گر سرنوشتمان چيزي جز دوري يار و وصال در خيال نبود از آن پس جايگاه جسم و روح و قلب عاشقمان جاييست كه آن را نامند ، گورستان ******************************** به سلامتی اونایی که... درد و دل همه رو گوش میدن...... اما معلوم نیست خودشون کجا درد و دل میکنن... سلامتی اونایی که به ظاهر آرومن ولی توی دلشون سونامی هست سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند . . به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره ب راننده گفت :پول خورد ندارم واسه همه رو حساب کن....! سلامتي بيل! که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر مي‌شه سلامتی اونايی که بی کسن ولی ناکس نیستن.. سلامتیه همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه! به سلامتی دریا: نه به خاطر بزرگیش….. واسه یک‌رنگیش به سلامتی اشک که وقتی میاد طرف خالی می‌شه و بقیه پر سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی‌... انگشت کوچیکهٔ عشقمم نیستی سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست به سلامتی دیوار که هر مرد و نامردی بهش پشت کرد و به هیشکی پشت نکرد به سلامتي اوني که باخت تا رفيقش برنده باشه سلامتی خودش، خودم و خودت. همه اونایی که دوستشون داریم و نمیدونن، دوستمون دارن و نمیدونیم ******************************** گاه دلتنگ میشوم .... دلتنگ تر از همه دلتنگی ها... گوشه ای می نشینم...... و حسرت ها را می شمارم... باختن ها را و صدای شکستن ها را... نمیدانم من کدام امید را نا امید کردم... کدام خواهش را نشنیدم... وبه کدام دلتنگی خندیدم ... که این چنین دلتنگم... ******************************** کسی که برای بودنت خدا را شکر نمی کند برای برگشتنت نیز دعا نخواهد کرد ******************************** گاهی خدا درها رو میبنده و پنجره ها رو قفل می کنه زیباست اگه فکر کنی شاید بیرون طوفانه و خدا میخواد از تو محافظت کنه ******************************** وقتي خاطره هاي آدم زياد ميشه ديوار اتاقشون پر عکس ميشه اما هميشه دلت واسه اوني تنگ ميشه که نميتوني عکسشو به ديوار بزني ******************************** صبورانه در انتظار زمان بمان هرچیز در زمان خودش رخ میدهد.باغبان حتی اگر باغش را غرق آب کند درختان خارج از فصل خود میوه نمیدهند! ******************************** دل کندن اگر آسان بود فرهاد به جای بیستون دل می کند نه کوه!! ******************************** زندگی با هم تلخیاش یه درس خوب بهم داد اونم اینه که رفیق اونی نیست که باهاش خوشی رفیق اونیه که بی اون داغونـــــــــــــــــــــی... ******************************** وقتی سکوت خدا را در برابر راز و نیاز دیدی ، نگو خدا با من قهر است ! او به همه کائنات فرمان سکوت داده تا حرف تو را بشنود پس حرف دلت را بگو ******************************** ایستادگی کن تا روشن بمانی شمع های افتاده خاموش می شوند ******************************** هميشه يادت باشه چيز ي كه امروز دار ي شايد آرزوي ديروزت بوده و بزرگترين آرزوي فردات . پس هميشه سعي كن قدر چيزي كه امروز داري رو خوب بدوني !!! ******************************** خداوند همه چيز را در يك روز نيافريده است پس چه چيز باعث شده كه من بينديشم كه مي توانم همه چيز را در يك روز بدست بياورم ******************************** بگذار آدمها تا ميتوانند سنگ باشند، تو از نژاد چشمه باش ******************************** اعتبار آدمها به حضورشان نیست به دلهره ای است که در نبودنشان درست می کنند . . . ******************************** زندگی کن ، حتی اگر بهترینهایت را از دست دادی چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر برایت میسازد ... ******************************** نسيم دانه را از دوش مورچه انداخت... مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت: " گاهي يادم ميرود که هستي ، کاش بيشتر نسيم مي وزيد... " ******************************** همیشه از فاصله ها گله میکنیم شاید یادمان رفته که در مشق های کودکی برای فهمیدن کلمات کمی فاصله هم لازم بود! ******************************** هر از گاهی دریا هوس میکنه به ساحلش سری بزنه مهم نیست ساحل تحویلش میگیره یا نه ، مهم اثبات وفاداریه دریاست ******************************** برای کسی بسوز که برای خاموش کردنت از اشکش مایه بذاره . . . ******************************** به قول مرشد دل بی درد وجود نداره اگه باشه یک تیکه گوشته اگه تلاطم نداشته باشه میشه لجن مومنه که باید روزی هفتاد تا درد بکشه ******************************** ای شقایق ما جماعت هر چی میکشیم از خودمونه بیاموزیم اگر کسی یادمان نکرد یادش کنیم شاید او تنها تر از ما باشد ******************************** meysam3572@yahoo.com meysam3572@gmail.com
آرشيو مطالب
مهر 1396
شهريور 1396 مرداد 1396 آبان 1395 مهر 1395 شهريور 1395 تير 1395 اسفند 1394 آذر 1394 آبان 1394 مهر 1393 مرداد 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 ارديبهشت 1392 اسفند 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 شهريور 1390 مرداد 1390 تير 1390 خرداد 1390 ارديبهشت 1390 فروردين 1390 اسفند 1389 بهمن 1389
امکانات وب