حتما بخونید حیفه از دستش بدین
روز دوم
در و که باز کردم یه نسیم خنکی به صورتم خورد و رفت تو که بقیه رو هم ناز کنه...
انگار واقعا سرد شده توی حیات که پا میذارم نا خودآگاه لبخندم میگیره انگار از سرما پوست آدم کشیده میشه...
صورتم رو که شستم صدای پرنده ها دوباره منو کشوند به حیات...آسمونو نگاه کردم...آخی دارن میرن دست جمعی باهم ...منم که با خودم میگم....
یهو دلم واسه اون پرنده هایی که شاید پرشون شکسته و تنها جا موندن گرفت...
.
.
.
یاد آدمایی افتادم که تنهان...دلم برای انسانیت این روزها گرفت...
.
.
تا حالا شده با یه پیام ذوق رو تو چشمای کسی ببینین که منتظر شماست؟قلبش تند تند براتون بزنه؟حتما هم نباید جنسش مخالفه شما باشه...
.
.
تو دوستاتون...همکارا....بچه های دانشگاه....
.
.
هستن که شاید شمارو منو ...مثل خواهر برادر دوست داشته باشن...
با غمتون ناراحت شن و با شادیتون شاد
نگرانتونن وقتی غایبین...
شما چی ؟ من چی ؟
احساسمون متقابله؟
یا نه فقط ازش می خوایم که دوسمون داشته باشه؟
فقط گیرنده حسیم؟
اون چی ؟
اون غایب نمیشه؟
دلش نمیگیره؟
.
.
.
بحث بحث داغ خودخواهیه...
.
.
برادر من...خواهرم...دوست خوبم...
به دور و برمون نگاه کنیم...نگاه نکنیم...آدمارو ببینیم...و بهشون عشق بورزیم...نگرانشون باشیم و کمک حال هم... دنیا خیلی زود میرسه به اونجای که نباید و "خیلی زود دیر میشه"بگذاریم تو این دنیا که خاصیتش غمه بعد خدا آدما تکیه گاه های خوبی باشن واسه هم...
اگه تونستیم آدمارو با همون چیزی که هستند همراهی کنیم و قبول کنیم همه مثل هم نیستند دنیا باغ گله یکی حساسه مثل زنبق ، مثل رز یکی نه سرسخته مثل کاکتوس اما گله...اگه رز بودی و غم کاکتوس رو فهمیدی اونوقت میشه گفت یکی انسانه متعالی هستی..
خلاصه سرتون رو درد نیارم کلامم رو ختم میکنم به این جمله معروف که شاید فاتحه لبخدتون به روحم نواخت...
"کوچک باش و عاشق ؛ که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را ، بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسی...(زرتشت)"
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: خواندنی ، ،
برچسبها: