سلام روزگار.... (ازدست عزیزان چه بگویم گله ای....)
| ||
|
کجا بودی وقتی برات شکستم
یخ زده بود شاخه گلم تو دستم
کجا بودی وقتی غریبی و درد
داشت من تنهارو دیوونه می کرد
کجا بودی وقتی تورو می خواستم
که دستات اروم بشینه تو دستم
کجا بودی وقتی که گریه کردم
از تو به اسمون گلایه کردم
کجا بودیببینی من می سوزم
عین چشات سیاهه رنگ روزم
کجا بودی تشنه ی چشماتبودم
نبودی من عاشق دنیات بودم
کجا بودیوقتی دیوونت بودم
وقتی که بیقرار شونت بودم
کجا بودیوقتی که پرپر شدم
سوختم و ازغمت خاکستر شدم
کجا بودیببینی خستگیمو
آب شدن شمعهای زندگیمو
کجا بودیوقتی که اشکام می ریخت
خون جای گریه ازتو چشمام می ریخت
کجا بودی وقتیکه آبروم مرد
امــا به خـاطر چشات قسم خـورد
کجا بودی نگاه به در سفید شد
هر کی به جز من از تو ناامید شد
کجا بودی وقتی دعای داغم
میزد به سقف کوچیک اتاقم
کجا بودی وقتی صدات میکردم
به آسمون رسید صدای دردم
کجا بودی من از خودم گذشتم
هر جا بگی رو٬ دنبال تو گشتم
کجا بودی که از نفس افتادم
روزی یه بار زنده شدم ٬ جون دادم
کجا بودی ببینی بی ستارم
ببینی جز تو کسی رو ندارم
غم نبودنت مث آتیشه
تو این دو خط ترانه جا نمیشه
نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: شعر، ، برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |