روز اول
چشمامو که باز میکنم هنوز هوا تاریکه با دست دنبال ساعت یا موبایل یا هر چیزی که بهم بگه ساعت چنده میگردم خوب هنوز که وقت دارم ...یه کم دیکه...لعنت خدا بر دل سیاه شیطون رو به حالت نق میگم و پا میشم که اگه خدا بخواد وضو بگیرم یه کم بندگی کنم شاید خدارو خوش اومد مشت اول آب رو که به صورتم میکوبم تازه میشم نمازمو که خوندم نه انگار مزه میده آروم آروم بارون میاد و دعا میکنم تمام کسانی که دوستشون دارم...دلم آشوبه...
برمیگردم پنجره رو نگاه میکنم سپیده زد....
و همینطوری صبح من و خیلیای دیگه شروع میشه....
.
.
.
چایی درست میکنم ...آماده که شدم....صبحانه میچینم...سر سفره که میشینم....حسش نیست که بخورم ...هنوز از گریه دیشب یکم منگم و سرم درد میکنه چایی رو با یکی دو تیکه نون قندی می خورم و کفشامو پام میکنم با یه بسم الله که درو باز کردم وبستم به پیچ کوچه نرسیده همسایمونو مبینم که هنوز لباس سیاه عذا شو درنیاورده و داره ماشین رو از پارک درمیاره دخترشو ببره مدرسه...
تا ایستگاه ، دیگه کسیو نمی بینم...خیابون خلوته...از دیشب تا حالا رو که مرور میکنم هیچ دلیل قانع کننده ای پیدا نمیکنم که رو زمین بمونم...
.
.
.
انگار از دیشب تا حالا دنیا برام کابوس شده...
خلاصه تمام مسیر رو تا محل کارم فکر میکردم اما تو همین حین صدای حرف زدن آدم هارو هم میشنیدم
عین آدمای مات و مبهوت بودم هرکی که سوار میشد همینطورتا چند ثانیه بهش زل زده میزدم
بلا استثنا همه یه درد خاصی تو چهرشونه چند وقته که درگیره این سوالم با خودم گفتم این دردا تا کی؟
انگار همه منتظرن هرکی منتظره تا درداش تموم شه اینو از نگاه تیز و نگرانشون خیلی راحت میشه فهمید
.
.
.
از مردی که تو سرما و بارون یه سری آشغال رو آتیش زده بود و کفشای پارشو گرفته بود دمه آتیش تا گرم شه تا این رئیس بی درد ما که 4 ماهه حقوق نداده و داره قاره آمریکارو با پول ماها گز میکنه...
.
.
.
اون مرده شاید سرپناه داشت اگه من یه کم متعالی مونده بودم ،شاید...
خلاصه همه ما آدما درد داریم جنساشون فرق میکنه
.
.
.
اگه خوب چشمامونو باز کنیم میبینیم که سرپناه ما ...اینکه یکی همیشه نگرانمون باشه که برگردیم زود
اینکه پدر داریم...مادر داریم...یه برادر غیرتی یا یه خواهر دلسوز...
همه ی اینارو که با خودم مرور میکردم شکر کردم به خاطر هزار تا چیزی که دارم و یه چیزی که ندارم
.
.
.خب دیگه رسیدم زنگ و میزنم این آبدارچیمون با صدای اسلوموشنش میگه بله ...میگم سلام میگه سلام ...هنوز بعد این همه مدت منتظر بگم فلانی ام تا درو باز کنه خدا از رو زمین کمش نکنه که کلی از دستش میخندیم...
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: خواندنی ، ،
برچسبها: