سلام روزگار.... (ازدست عزیزان چه بگویم گله ای....)
| ||
|
بذار خیال کنم هنوز
ترانه هامو میشنوی هنوز هوامو داری و هنوز صدامو میشنوی بذار خیال کنم هنوز یه لحظه از نیازتم اگه تموم قصه مون هنوز ترانه سازتم بذار خیال کنم هنوز پر از تب و تاب منی روزا به فکر دیدنم شبا پر از خواب منی بذار خیال کنم تو دلتنگیات غروب که میشه یاد من میفتی تویی که قصه ی طلوع عشق رو گفتی و دوست دارمو نگفتی بذار خیال کنم منم اون که دلت تنگه براش اونی که وقتی تنهایی پر میشی از خاطره هاش اونکه هنوز دوسش داری اونکه هنوز هم نفسه بذار خیال کنم منم اونی که بودنش بسه دوباره فال حافظ و دوباره توی فالمی بذار خیال کنم بذار اگر چه بی خیالمی اگر چه بی خیالمی اگر چه بی خیالمی
بذار خیال کنم تو دلتنگیات غروب که میشه یاد من میفتی تویی که قصه ی طلوع عاشق گفتی و دوست دارمو نگفتی.................
نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: شعر، ، برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |