سلام روزگار.... (ازدست عزیزان چه بگویم گله ای....)
| ||
|
میشنوی صدای تپش قلبم را؟
قلبم به عشق تو میتپد! میبینی اشکهای روی گونه ام را؟ این اشکها برای تو میریزد! ببین که چقدر برایم عزیزی ! ببین که چقدر دوستت دارم ! بیا در کنارم بنشین و برایم از عشق بگو ، یک بار بگو دوستم داری تا برایت بمیرم ، یک لحظه به چشمانم نگاه کن ، تا چشمهایم را فدای آن نگاه مهربانت کنم! حس میکنی که چه احساسی نسبت به تو دارم؟ خودت بهتر از من میدانی که دیوانه وار دوستت دارم! نگیر از من این لحظه های زیبا را ، تکرار کن آن حرفهای شیرینت را! با من بمان برای همیشه ، از عشق بگو تا زنده بماند قلبم تا همیشه! میدانی که چقدر دوستت دارم؟ به اندازه ی تپشهای قلبم ، قطره قطره اشکهایی که از گونه ام میریزد، به اندازه ی تو که برایم یک دنیا با ارزشی دوستت دارم! تا به حال دیوانه ای مثل من دیده بودی؟ حالا مرا ببین که دیگر دیوانه تر از من نخواهی دید! دیوانه ای که از عشق تو مجنون شده ، تا چشمهایت را دیده عاشقت شده ! حس میکنی گرمی دستانم را؟ اگر تو نباشی این دستها سرد سرد است! میشنوی صدای تپش قلبم را ؟ اگر تو نباشی … چند نقطه و دیگر هیچ ، اگر تو نباشی جای من در این دنیا نیست! نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: حرف حساب، ، برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |