من ترانه می سرایم
تو ترانه می نوازی
در ترانه های من اشك است و بی قراری
یك بغل از ارزوهای محالی...
تا ابد چشم انتظاری...
فکر پایان و جدایی...
ترسم از این است که شاید
در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی...
من ترانه می سرایم
در ترانه هایم اما
گاه گاه ازباتو بودن می سرایم
از نگاهت می سرایم
از صدایت می سرایم
گاه گاه حس می کنم من
ازجدایی ها سرودن باطل است
مینویسم با تو هستم
با تو بودن می سرایم
افتاب و ماهتاب هم از برایم
یک ترانه می نوازند....
من ترانه می سرایم
تو ترانه می نوازی
در ترانه های تو
من نمی دانم...نمی دانم...
چه سوزیست....
من نمی دانم چه لحنیست...
کاینچنین ارام و ساکت اشک میریزم
با صدای سازت اما من
تمام هستی ام را می سرایم
زندگی را می رهانم
عشق را می پرورانم...
من برای تو ترانه می سرایم
تو فقط اما ترانه می نوازی.....
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: شعر، ،
برچسبها: